اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

صبح امید

صبح امید

آمدی یاس سفیدم تاسراپایت به بویم

غنچه های نوبه چینم درد دلهایم به گویم

خنده هایت را دوباره صبح امیدم ببینم

گرد غم از دامن تو  با سر  مژگان  برویم

تا بیفتد از نگاهت اخگری در سینه ی من

خون دل را با سرشک گریه های خود بشویم

ان چه  را گم کرده ام شام  فراق  وروز هجران

در شب آن طره و روز بناگوشت بجویم

زردی رخسار شمع از شعله ی جان سوز باشد

نازنین عیبم مکن  گر من  به کویت  زرد رویم

سرخ  فامی  نیست  زیب چهره ی افتادگانت

زرد رویی  بایدم  تا   حفظ  گردد  آبرویم

آه آتشبار  من چون  برق دامانت بگیرد

لحظه  ای  پروانه  آسا پا گذاری گر به کویم

سوختم چون شمع وخندیدم«رها»برگریه هایم

وای از فریاد  پنهانی  که  دارم  در گلویم

علی میرزایی (رها)