اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

کاروان وامانده

کاروان وامانده

داده ام از کف قرارم ای امید زندگی

وای از این روزگار و وای از درماندگی

کاروان وامانده ای مانم به صحرای غمت

وای از صحرای بی پایان و این واماندگی

در کویر عشق سوزان لاله ای پژمرده ام

با نگاه خود رهایم کن ازین پژمردگی

کوره راه عشق را افتان و خیزان آمدم

گشته عادت سال ها من را ز پا افتادگی

برده ای دل را نگهدارش که نبود لذتی

بهتر از رنج و عذاب و ماتم دل دادگی

شاد مانی در رهت باشد چو آب زندگی

حاصل عشق جگر سوز تو شد افسردگی

با رقیبان دیدنت بهر (رها) مشکل بود

تا به کی باید تحمل کرد این شرمندگی

علی میرزائی"رها"