اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

عزای کودکی

عزای کودکی

زنده ام اما به ظاهر زندگانی می کنم

بین غم با شادیم پا در میانی می کنم

بهر بیرون کردن غم از دل دیوانه ام

با تظاهر گاه با شادی تبانی می کنم

در به در آواره ام دنبالت از شهر و دیار

زنده ام در پنجه ی غم،سخت جانی می کنم

نیم شب ها اشک و آه و غم بود مهمان من

گفتگو ها از تو با هرسه نهانی می کنم

تا نسازد فاش غم ها عشق پنهان مرا

خنده بر لب گاه گاهی شادمانی می کنم

دفتر شعرم مصیبت نامه ی عمر من است

در عزای کودکی هایم جوانی می کنم

با غزل، درد و غم ِ غم خانه ی دل را "رها"

هر شبی در خلوتم خانه تکانی می کنم

علی میرزائی"رها"   

نگاه مهربانت کو

نگاه مهربانت کو

به چشمان سیاه تو نگاه مهربانت کو

به همراه نگاهت خنده های بی امانت کو

نه در چشم تو رویایی نه داری قلب شیدایی

ره آورد سفر جز اشک و حسرت ارمغانت کو

برون افتادم از باغ تو چون برگ خزان دیده

نپرسیدی تو هرگز باغ امید آشیانت کو

ز دنیا خسته و افسرده ام بی چاره ،بی چاره

به دیدار تو مشتاقم اجل اما نشانت کو

"رها"پرورده ای صد  یاس با طبع روان خود

برای یاس پروردن، دگر طبع روانت کو

علی میرزائی"رها"