اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

عشق پیری

عشق پیری

دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ

جهانی آمدستم بر سر جنگ

امان از عشق پیری گر بجنبد

که آدم را کند پیرانه سر منگ

سر ساعت بسان کهنه معتاد

زند چیزی به دل گویی تو را چنگ

زند گر عاشقی بر سیم آخر

جلو دارش نباشد دین و فرهنگ

بسا عاقل که در طوفان هستی

به دام عاشقی افتاد و شد رنگ

رود عقل از رهی ّ و عشق راهی

نگردد این دو وان هرگز هم آهنگ

خورد گر سر به سنگ آید سر عقل

ندانم کی خورد ما را به سر سنگ

در این گرداب غم های زمانه

ندیدم هیچ سازی را خوش آهنگ

(رها)خو کرده با شب زنده داری

 و مهمان داری مرغ شباهنگ

علی میرزائی (رها)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد