گلی از خار جدا
شدم آواره ی شهرم شدم از یار جدا
غصه ی یار جدا خوردم و غمخوار جدا
دوختم چشم به در، صبح امیدی نرسید
دامن اشک جدا و تن تب دار جدا
داشتم حسرت روی تو به شب های فراق
داغ غم های تو را در دل بیمار جدا
بار دیوار جدایی ِ تو بر شانه ی من
بار غم ها تو هم بر سرم آوار جدا
عمر من طی شد و یک بار نشد سرو روان
تا ببینم قد و بالات از اغیار جدا
همره هر گل خوش بو به چمن خاری هست
ای "رها" گر که ندیدی گلی از خار جدا
علی میرزائی"رها"