اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

مقیم میخانه

مقیم میخانه

بهر ما کاش یک نفر می بود،دانه در آسیاب می انداخت

نه که،در دفتر حساب و کتاب،از شمار و حساب می انداخت

تا به دریا زنیم خشک شود،سهم ما جای طوس زُشک شود*

آسمان هم شب تولد ما، پشت هم هی شهاب می انداخت

پا نهادم به باغ یاس سفید،نرسیده به سوسن و رُز و بید

باغبان غنچه های گل می چید،از حسادت گلاب می انداخت

زندگی بی در است و دروازه،کم بها تر بود ز خمیازه

بر سر راه ما به خانه ی بخت،زندگی هی طناب می اندخت

دلبر آمد رخش به ما ننمود،ماه رویی ببین چقدر حسود!

ماه رخسار تا بپوشاند،موی پُر پیچ و تاب می انداخت

بود اندک حقوق ماهانه،این "رها"ی دبیر دیوانه

کاش می شد مقیم میخانه،تا که عمری شراب می انداخت

علی میرزائی"رها" 

*زُشک =از روستا های خوش آب و هوا و ییلاقی در 30 کیلومتری جنوب غربی مشهد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد