اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

شغاد زمان


شغاد زمان

ای که عمری بکاری و دشمن،آتش آید به خرمنت بزند

مثل خوابی به روی خار بود،خار تا صبح سوزنت بزند

وای اگر عهد بشکند دلدار،و نیاید به بزم نیم شبت

تا ز چشمان منتظر به رهش،سیل اشکی به  دامنت  بزند

برود تا ز سر جوان مردی،خصلت پاکی و محبت و عشق

نا کسی بد گهر و بد آیین،گاو آهن به میهنت بزند

دشمنت پشت مرز خوابیده است،تا که روزی به خواب ناز روی

روزگار تو را سیاه کند،زن بدزدد و گردنت بزند

فلک پیر نا جوان مرد است،روزگار و زمانه بد آیین

نکند ای "رها" شغاد زمان،با فریبی تهمتنت بزند

علی میرزائی"رها"