اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

یار وفادار

یار وفا دار

ز گل بهتر بود یار وفاداری که من دارم

دهد تسکین دل ریشم دل آزاری که من دارم

نشد او لحظه ای غافل ازین حال پریشانم

بود آرام بخش قلب بیماری که من دارم

دریغا کان سیه گیسو چو گیسویش پریشان است

ازاین روز سیاه و هر شب تاری که من دارم

رود از یاد ها افسانه ی مجنون و لیلی ها

اگر رسوا شود قلب گرفتاری که من دارم

به عمری بوده آه و اشک و درد و ناله غم خوارم

خدا را بین تو خیل یار و غم خواری که من دارم

من آن شمعم که بی پروانه می سوزم وجودم را

اگر بینی به دل آه شرر باری که من دارم

برای همنشینی با گلی صد خار بوییدم

فغان از حسرت گل وای ازین خواری، که من دارم

چه شب ها آه شام و ناله ی صبحم به هم پیوست

به تنگ آمد دلم از چشم بیداری که من دارم

به زندان عاشقی کردن (رها) کاری بود مشکل

اگر چه روزگاری بوده این کاری که من دارم

علی میرزائی (رها)