اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دل بسته به مشهد

دل بسته به مشهد

دل بسته به مشهد و گهی بسته به طوسم

یک بار ندیدی تو چناران شدنم را

دور است شمال از من و در دل هوسی نیست

با این که دلم پَر زده گرگان شدنم را

بس زیره ی کرمان به غذایم زده ایام

حس می کنم از عطر تو کرمان شدنم را

دارم به دل از کودکیم مهر رضا را

گر فخر بزرگی است خراسان شدنم را

آموختم این نکته ز فردوسی طوسی

تبریک بگویم به دل ایران شدنم را

هر جای وطن بهر "رها"مثل بهشت است

سر تا سر آن باد گلستان شدنم را

علی میرزائی"رها"  

یاس سفید "2"

  یاس سفید "2"

 

یقین دارم که استادان شاعرمی کنند امشب
در این وزن و ردیف و قافیه بس دٌرفشانی ها

به مشهد آمدم از طوس امشب با دلی غمگین
که یاد آوردم آن جا از تو با حسرت نشا نی ها

به مشهد آمدی از کلبه ما رد شدی در طوس
به فردوسی شکایت بردم از نامهربانی ها

به پیری در سرم دیوانگی اندختی ای عشق
بسی تمرین پیری کرده ام چون در جوانی ها

به قربان قد سروت به ما هم گوشه ی چشمی
به گوشم می رسد هردم نوای کاروانی ها

به دل میماند آخر حسرت روی تو تا محشر
که مهلت رو به پایان می رود با شادمانی ها

خدا ما را ندادی طالع و بخت سبک مغزان
که تا شد مایه ی بی حاصلی روشن روانی ها

به ظاهر خنده بر لب دارم و آهسته می گریم
نیامد صبح امیدی که بینم کامرانی ها

منم از باغ بیرون رانده ای بی آشیان مانده
به دل دارم چو کوهی غصه ی بی آشیانی ها

 "رها" دست تو و دامان آن یاس سفید من
که باشد آخر عشق و ندارد سرگرانی ها

علی میرزائی"رها"