اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

راه خویش بگیرم

راه خویش بگیرم

در دست روزگار اسیرم فقط همین

آماده ام که بی تو بمیرم فقط همین

آفت زده به باغ وجودم، نشان بده

راهی که راه خویش بگیرم فقط همین

تمرین پیری ام به جوانی نموده ام

عمری است رنگ موی، چو شیرم فقط همین

دیدم به راه دوستی و آرزوی خود

صد پیچ و خم به راه و مسیرم فقط همین

تیپا چو سنگ خورده نشانی نداشتم

چون بوده ام دبیر، دبیرم فقط همین

دیدم نمایشی است "رها" روزگار ما

حتی اگر امیر کبیرم فقط همین

علی میرزائی"رها"  

نگاه اول

نگاه اول

نگاه اول تو پای شیر یادم هست

به ظرف شسته چو دادی تو گیر یادم هست

چنان زدی به هدف تیر خود که چل سال است

هنوز درد به این قلب پیر یادم هست

زعشق خانه  بر انداز ما بسی گفتند

چه حرف ها ز صغیر و کبیر یادم هست

نبود عشق من و تو  زنوع  ممنوعه

چه فتنه ها و ببند و بگیر یادم هست

ز مهر وماه بریدم به زیر سایه ی تو

هنوز مهر تو ماه منیر یادم هست

چو مرغی ای مه من ترک آشیان کردی

وداع آخر مرغ اسیر یادم هست

هنوز پنجره ام رو به خانه ات باز است

چرا که سرو ِ قدی بی نظیر یادم هست

(رها) نکرده گلی بو ز بعد پروازت

که بوی چون تو گلی دلپذیر یادم هست

علی میرزائی (رها)