شکسته بال و پرم
شبی به بزم من و اشک و غم اگر باشی
ز حال این دل بیچاره با خبر باشی
نیامدی به سراغم،فقط که یک لحظه،
ز حال و روز من آگاه، مختصر باشی
گذشت روز و شبم در سکوت و تنهایی
چه می شد آن که کنارم شبی، سحر باشی
شکست بال و پرم زیر بار غم هایت
بیا، شکسته پرت را تو بال و پر باشی
زبان کهنه و نو هر دو بی اثر باشد
اگر به دیده ی معشوق نیشتر باشی
به روی آتش هجران به راه عشق بتان
سپند وار تو باید که شعله ور باشی
یک از هزار وفا نیست عهد خوبان را
"رها" به کوچه ی عشاق رهگذر باشی
علی میرزائی"رها"