موجیم سرگردان
ما باغ و بُستان ِ شکوفایی نداریم
در جمع از ما بهتران جایی نداریم
خوردیم سیلی ها به هر ساحل رسیدیم
موجیم سرگردان و در یایی نداریم
از چار فصل زندگی گویند اما
دیروز و امروزی و فردایی نداریم
دردی به دل داریم از فصل جوانی
پیرانه سر از درد پروایی نداریم
نانی به نرخ روز ما هرگز نخوردیم
از ناکسان اما تقاضایی نداریم
ما عاشق مُلک و دیار خویش بودیم
در عاشقی مانند و همتایی نداریم
بعضی برای سکه گر شعری سرایند
ما در نظر جز عشق، رویایی نداریم
با عشق و ناکامی بسر شد زندگانی
هر چند مجنونیم لیلایی نداریم
این قافیه باز است و سینه پر ز فریاد
بس کن "رها" چون شعر زیبایی نداریم
علی میرزائی "رها"