اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دریای بی ساحل

دریای بی ساحل

نَزَد هرگز وفا داری در غم خانه ی ما را

نمی دانند مه رویان ره کاشانه ی مارا

گهی گر آشنایی دیر آمد زود ترکم کرد

چو دید افسردگی های دل دیوانه ی ما را

شدم تا غرق بحر عشق تو ساحل زیادم رفت

تو هم از یاد بردی نازنین افسانه ی مارا

زدم بس دست و پا عمری در این دریای بی ساحل

شکست امواج غم هایت عزیزم شانه ی مارا

کنون زنجیر تقدیرم گره خورده است با مویت

بیا تجدید کن گاهی تو آب و دانه ی ما را

(رها)افتاده ام دور از دیار و یار در غربت

کسی جز غم نمی گیرد سراغ خانه ی مارا

علی میرزائی(رها) 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد