اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دیار خویش بنازم

دیار خویش بنازم

چنان دوچشم تو را کرده ام شعار خودم

که حس کنم شب و روزم تورا کنار خودم

میان سرو قدان با خودم کنم نجوا

فدای آن قد سروُ  نگاه  یار خودم

ندیده ام که کسی چون تو دلبری داند

اگر که ورد زبانم تویی نگار خودم

بیا تو حال ِمرا نیمه شب مشاهده کن

چه درد ها به دلم هست در جوار خودم

اگر به شهر شما عزتی نبود مرا

دیار خویش بنازم که شهریار خودم

چه جای عیش در این روزگار وا نفساست

سرم به لاک خودم هست و روزگار خودم

(رها)به بزم تو مهمان همیشه درد و غم است

فدای بزم تو وُ درد بی شمار خودم

علی میرزائی(رها)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد