اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

شکوه از نا اهلان


شکوه از نا اهلان

 

مرا همین قلم ودفتر است و این  عینک

هنوز دیزی و سبزی و لقمه ای سنگک

کنم مراجعه ماهی اگر به خود   پرداز

کفاف روزی ما را دهد همان  قلک

نخورده ایم ازین کاسه و از آن کاسه

اگر چه بود حقوق معلمی اندک

دو روز فانی دنیا چه قابلی دارد؟

که در نگاه خرد خویشتن کنم دلقک

اگر که روزه بگیریم و نان جو بخوریم

چه می شود که نخوردیم بامیه پشمک

زبان شکوه گشودم اگر زنا اهلان

مگو که گربه زبی دنبه گی زند پشتک

نبود گر به دماغم مرام فرهنگی

شدیم صاحب آوازه در گلو بندک«1»

کنون که مصرف ما کمتر از ژیان باشد«2»

چه حاجتی به دورویی بود و دوز و کلک

(رها) رویم به یک سر زمین نا معلوم

چه فایده ز زمین خواری تو درقلهَک«3»

1-محله ای درنزدیک بازار تهران

2-اتومبیل ژیان

3-از محله های شمال تهران

علی میرزائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد