اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

علاج آتش دل

علاج آتش دل

دلم رسیده به مویی به موی تو بند است

تو واقفی، چه نیازی مرا به سوگند است

بهار آمدو فصل گل و تماشا شد

چه حاصل است کسی را که پای در بند است

اگر امید سحر بود صبر می کردم

تو بعد و فاصله دانی میان ما چند است

تو را کنار رقیبان خود چو می بینم

مرا ز عالم و آدم بریده پیوند است

نگاه اول تو آتشی به دل افروخت

علاج آتش دل از تو یک شکر خند است

مرا به دشت جنون برد عشق جان سوزت

حساب عاقبت کار با خداوند است

حلاوت تو نمک گیر کرده است مرا

چنان که زهر بنوشم ز دست تو قند است

اگر که درد مرا جان گداز می بینی

خلاف قبله (رها) راهی سمرقند است

علی میرزائی(رها)  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد