نگاه کن
نگاه کن که برویم در قفس باز است
مرا نه شوق پریدن نه شور پرواز است
ستم کشیده ی عشقم و گر شکسته دلم
ز دست چشم سیاه تو ماه طناز است
تو آمدی و دلم را به موی خود بستی
زدست تو در صد غم به روی من باز است
رهی که توشه ی آن درد و رنج و غم باشد
بروی دل تو گشودی هنوز آغاز است
نه مانده راه گریزی، نه مانده راه امیدی
(رها)به هر سر مویش هزار ویک راز است
علی میرزائی(رها)