یار مسیحایی
تا دم یاری مسیحایی به جان من وزید
می کنم از نو، جوانی ها به پیری با امید
ای بسا در انتظار او شب و روزم گذشت
او نیامد شام تار و روزگارم را ندید
آه صبح وشام ِتار و ناله و اشک ِ سحر
در غم هجران او با نوبت از ره می رسید
سال نو، فصل بهار وگل فراوان در چمن
شور بختی بین نیامد گلبنم یاس سفید
سال ها فصل بهارم چون زمستان بوده است
تا بهار ِمن به یک گل می شود ایام عید
یاس ما را در گلستان باغبانی دیگر است
ای (رها)کن باغبانی دفتر "یاس سفید"
علی میرزائی(رها)