اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دلتنگم

دل تنگم

ازین دنیای بی دروازه بی اندازه دل تنگم

و با سازی که دنیا می نوازد نا هم آهنگم

گروهی با ریاکاری خورند از سفره ی مردم

گروهی گشنه می خوابند ناز ِشست ِ فرهنکم

هوای شهر ها ناپاک و مردم خسته اند از هم

به هر کس رو به رو گردم تو گویی بر سَر ِجنگم

از این حال و هوای مردم و حال و هوای خود

برون از خانه ی خود مَنترَم در خانه ام مَنگم

به جیب هر کسی یک قوطی رنگی نهان باشد

برای خوردن آبی گهی کردند بس رنگم

به عشق نازنینی تا به این جا راه پیمودم

به پایم خورد در این رهگذر هر لحظه ای سنگم

در این دنیای وانفسا"رها" باغ امیدی نیست

اگر در پادگان عشق او همواره سرهنگم

علی میرزائی"رها"