اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

طوفان غم

طوفان غم

تا در این زندان به یادت زندگانی می کنم

با غم و اندوه و هجران کامرانی می کنم

با دل پر خون و با این سینه ی پر از شرار

باز پندارم  که  عمری  جاودانی  می کنم

درد و غم ها نازنین پشت مرا بشکسنه اند

قصه ی این غصه هارا باز خوانی می کنم

از لهیب  آتش جان سوز  عشقت نازنین

خوب می دانم که در پیری جوانی می کنم

نیستم  یاری که گویم  راز پنهانی به او

گر که با مرغ سحر من هم زبانی می کنم

هر دری را می زنم امید واری نیست نیست

بهر  حفظ  آبرویم  شادمانی  می  کنم

بس که خاموشم به زیر سایه ات یاس سفید

با تو هم احساس بی نام و نشانی می کنم

نازنین در بحر بی پایان عشقی جان گداز

ساحلم  امواج  غم را  میهمانی  می کنم

بهر دیدار حبیب و قامت و بالای دوست

دشمنانم را (رها) عمری شبانی می کنم

علی میرزائی(رها)