اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

هبوط آدم

هبوط آدم

لاله ام کز باغ و بستانت به صحرا مانده است

یا که در کوه و کمر با سنگ خارا مانده است

مانده در دل حسرت روی تو ای یاس سفید

داغ هجران گر به دل عمری هویدا مانده است

هر بهار آمد به دل گفتم دریغ از پار سال

بس که در دل وعده ی امروز و فردا مانده است

درد ها دارم به دل از گردش دور و زمان

کز هبوط آدم و از دست حوا مانده است

خورد حوا سیب، یا گندم و عشق آغاز شد

درد بی درمان عشقت بی مداوا مانده است

گر جوانی ها به دون تو به ناکامی گذشت

با خیالت در دلم شوق تمنا مانده است

ای "رها" ما آدمیم و عشق آدم در سر است

حیف در دنیا بسی آدم نما ها مانده است

علی میرزائی "رها"