اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

مرد شب

مرد شب

دلم گرفته ز دنیا و شادمانی نیست

برای کشتی بشکسته بادبانی نیست

دلم زکینه تهی سینه ام پر از درد است

دگر امید به خلق و جهان فانی نیست

زسرد مهری یاران خزان به باغم زد

برای باغ خزان دیده باغبانی نیست

دو روز عمر، به خمیازه ای نمی ارزد

به جز نمایش و نیرنگ، زندگانی نیست

بشر که مست ز خون برادرش باشد

چه غم که در کف او جام ارغوانی نیست

تفاوتی نکند روز و شب دگر باهم

برای آن که بهارش به جز خزانی نیست

صدای خش خش ِجاروی مرد شب گاهی

به داد دل برسد شب که همزبانی نیست

برای خانه خرابان چه جای تدبیر است

هزار شکر( رها) عمر، جاودانی نیست

علی میرزائی (رها)