تونور دیده ی مایی
عزیز بهتر از جانی تو شمع مجلس آرایی
نسیم صبح امیدی امید شام دل هایی
شفای قلب محزونی دوای درد هجرانی
تو رشک عطر گل هایی چو برگ گل سراپایی
بیا یک دم به بالینم بده ای گل تو تسکینم
تو پیک آرزوهایی تو نور دیده ی مایی
به باغ آرزو هایم تو آن سرو خرامانی
تذروی در بیابانی تو آهویی به صحرایی
شکایت های دل کم گو بزن آن طره را یک سو
ببین در آینه گیسو که زیباتر ز زیبایی
بود جسم تو جسم من بود روح تو روح من
منو تو ما شویم آخر تحمل کن تو فردایی
دل خونم تو بشکستی در امید من بستی
ولی دردم تو می دانی یقین دارم که می آیی
همه دردی همه صبرم همه سوزی همه سازم
ندارم من به غیر از تو ازین عالم تمنایی
کشیدی خنجر مژگان دریدی سینه ی سوزان
اگر خواهی تو نقد جان بفرمانم چه فر مایی
"حدیث عاشق صادق شنو از وامق و عذرا"
و گر نه من کجا وامق کجا تو نیز عذرایی
(رها)سوزد زهجرانت شود جانم به قربانت
چه خواهد شد اگر گاهی نهی بر چشم من پایی
علی میرزائی"رها"