تهمت مستی
دل تنگ مرا دیدی میان را تنگ تر بستی
گمانت بود با این کار بردارم دل از هستی
نمی دانی مگر با سخت جانی سخت خو کردم
تو این دیوانه دل را نازنین صد بار بشکستی
چه شب ها صبح کردم ماه من در پای قصر تو
چو دیدی دود آهم در به رویم از جفا بستی
مرا سر در گریبان دست بر پیشانی حسرت
بسی دیدند شب گردان زدندم تهمت مستی
جوانی ها (رها) افتان و خیزان در قفای او
به هر جایی دویدم بر نیاورد از وفا دستی
علی میرزائی(رها)