اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

خاطرات دوران آموز گاری

خاطرات دوران آموزگاری
در ایام جوانی روزگاری
که می کردم به ده آموزگاری
شدم پابند عشقی خانمان سوز
نصیبم گشت عمری بی قراری
نمودم نذر شاگردانم آن سال
ز هر درسی یکی نمره به هر حال
اگر که کد خدا عبدالحسین خان
کند راضی برادر های مارال
به شاگردان خود عهدی که بستم
وفا کردم و طرفی بر نبستم
فلک یک دم به کام من نچرخید
غم مارال ماندی روی دستم
غم مارال من را کرد شاعر
دبیری عاشق اما نیمه ماهر
گهی گر نمره دادم اضطراری
خدا را داشتم بر کار ناظر
خراسان را نمودم باغبانی
درختانی پر از شهد معانی
بپروردم پس از سی سال و اندی
که جا دارند بر تاج جهانی
ز شاگردان همشهری مارال
دو تا باشند در آلمان فدرال
سه تا استاد دانشگاه باشند
و جمعی شغل شان آزاد و فعال
یکی از آن کلاس پنجمی ها
که دادم نمره ای اورا ز املاء
پزشک من بود در شهر مشهد

کمی بالا ترک از صحن علیا
نشسته در مطب روزی سر حال
گرفت او نبض من را شاد و خوشحال
بگفت استاد قدری نبض تند است
هنوزت هست در دل عشق مارال؟
نگاهی کردم و اشکم در آمد
که منشی ناگهان از در درآمد
بگفت ویزیت آقارا بده پس
که دیدم قیمت نمره در آمد
چو منشی اشک های بنده را دید
کمی زیر لبی بر ما بخندید
چو می دانست دکتر لطف دارد
زبان حال را رندانه فهمید
بوند این نازنینان افتخارم
نباشد گر به بانکی اعتبارم
ندارم آرزوی سکه و زر
چو می سازم به آب دوغ و خیارم
به شعرم گر گهی سوز و گداز است
و یا حرفی ز دردی جان گداز است
مگو پیرانه سر گردیده عاشق
که از آن خاطرات دل نواز است
به می خانه(رها)راهی ندارم
به دنیای مجازی رهسپارم
در آن جا دوستان نازنینی
ز گل ها بهترند در انتظارم
علی میرزائی"رها"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد