خطا بود خطا
می رسد پشت سر هم ز دو چشم تو بلا
حاصل عشق تو صد خون جگر بود مرا
ای بسا روز و شبم با غم و درد تو گذشت
بستن دل به وفای تو خطا بود، خطا
آشیان کردم از آغاز به باغی که در آن
در و دیوار پر از جَورو جفابود،جفا
آن همه درد و غمی را که ز عشقت دیدم
جمله آخرهمه بر باد فنا بود، فنا
اول عاشقی و مستی و بی پروایی
زین همه رنج و مصیبت چه خبر بود "رها"
علی میرزائی"رها"