اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

داغ کهنه

داغ کهنه

روزگار ما دریغا روزگاری مبهم است

هر کسی دیدم به نوعی خود گرفتار غم است

قلبم از پس لرزه های عشق بی فرجام تو

گاه کرمانشاه،گاهی هم طبس،گاهی بم است

خوب می دانی که داغ کهنه را بر سینه ام

یک نگاهت یاس خوش بوی سفیدم مرهم است

دیدنت همراه اغیار ای امید زندگی

حاصل آن نیم شب ها اشک و آه و ماتم است

روزگار ما هنر هم بی هنر شد ای "رها"

در مضامین غزل هایم اگر شادی کم است

علی میرزائی "رها"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد