اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

مدعیان

مدعیان

دردمندان غم هجران مرا می دانند

تا که خود سوخته ی درد و غم و هجرانند

عقل، انگشت ِتحیر به لبش مانده از آن

بس که دیوانه چو ما دیده سر ِپیمانند

گنج آباد به ویرانه توان پیدا کرد

عاشقان گر همه دارای ِدل ِویرانند

سال ها رفت که در بزم تو شب های فراق

اشک و آه و غم ِتو هر سه مرا مهمانند

کودکی ها و جوانی به غم و درد گذشت

کوه هایی ز غم و درد به دل پنهانند

گر که مضمون غزل شد غم و درد ِتو(رها)

دردم از مدعیانی است که بی ایمانند

علی میرزائی(رها)  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد