اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

یوسف نگردیدم

یوسف نگردیدم

غم عشق تو دردل بی مداوا ماند و من رفتم

ز عشق بی سر انجام تو رؤیا ماند و من رفتم

چه شب هایی که خندیدند، خیل اختران بر من

برایم ناله های  ِ صبح  ِ فردا ماند و من رفتم

نبردم ره به باغت ، تا ز دست باغبان تو

بهار من زمستان شد ،و سرما ماند و من رفتم

ندارد چیدن گل باغبانت را اگر منعی

مرا اما هزاران شرط و فتوا ماند و من رفتم

نبوییدم گلی از باغ پر شور جوانی را

به دل بس آرزو ها و تمنا ماند و من رفتم

شدم زندانی چاهی که نامش زندگانی بود

ولی یوسف نگردیدم، زلیخا ماند و من رفتم

"رها" را شادمانی مثل آب  زندگانی بود

بسی گل ها به باغم نا شکوفا ماند و من رفتم

علی میرزائی"رها"   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد