اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

نغمه ی ناساز

نغمه ی ناساز

به راه عشق چه سخت است بی پناه شدن

اسیر اشک شب و آه صبحگاه شدن

نچیده دانه ای از خرمن محبت یار

ز چشم یار فتادن،پری ز کاه شدن

به راه عشق هزاران به چاه افتادند

عزیز مصر یکی شد به بارگاه شدن

هزار نغمه ی ناساز،ساز عشق نواخت

دریغ و درد دلم را،یکی سه گاه شدن

به راه عشق زدن، مَرد راه می خواهد

امید نیست در این راه،رو به راه شدن

کلاه خویش بکن قاضی و"رها" بنگر

که بود حاصل عشق تو بی کلاه شدن

علی میرزائی "رها"

هیاهو می کنم

هیاهو می کنم

دوستان در جمع اگر گاهی هیاهو می کنم

شکوه ها در خانه از خود سر به زانو می کنم

دل به مویی بسته ام دل  خود به مویی بسته است

مو به مو نزد شما گر شکوه از او می کنم

در سحر گاه حیاتم چون جراغ صبحدم

بی جهت این جا و آن جا دست خود رو می کنم

عاشقی گویند پیران را جوانتر می کند

یاس خوش بوی سفیدی را گهی بو می کنم

در نهایت رفته از دستم و حاصل سوخته

خرمن خاکسترم را آب و جارو می کنم

بندگی هر گز نکردم سفله ها را ای(رها)

عاشقانه دانه ها عمری است(شب بو)می کنم

علی میرزائی(رها)