اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

فزون ز هفتادم

فزون ز هفتادم

دوستانم فزون ز هفتادم    

با غزل های کهنه ام شادم

این غزل ها وهم جوانی ها

سر پیری نرفته از یادم   

شمع سانم کنار پنجره ای

شعله لرزان و روی بر بادم

شعر من عاشقانه ی محض است

عاشقی بوده اصل و بنیادم

مکتب و انجمن ندیدم من

عشق آمد فقط بامدادم

بوده ام چون گیاه خود رویی

باغبانی نکرده ارشادم

شعر هایم بروزتر گردید

پا در این انجمن چو بنهادم

هم مدیران و شاعران بودند

جملگی رهنما و استادم

در خراسان(رها) به یاد شماست

گر زدور و شمار افتادم

علی میرزائی   

مرا دق می دهد

مرا دق می دهد

عشق بی فرجام تو آخر مرا دق می دهد

مانده در کشتی ِغم،بی نا خدا دق می دهد

باغبانت بسته راه باغ تو بر روی من

شبنم از دامان گل گردد جدا دق می دهد

کوره راه عشق تو صد پیچ و خم دارد مرا

مانده در راهی،که گم کرد آشنا دق می دهد

لطف سابق را نمی بینم دگر در چشم تو

دل از این پیمان شکستن،بی وفا، دق می دهد

در سحرگاه حیاتم چون چراغ صبحدم

می روم روزی ولی این شعر ها دق می دهد

در خراسان روزگاری چشم بر راه تو ام

مانده بس چشم انتظار تو "رها"، دق می دهد

علی میرزائی"رها"

همسرایی با دوستان صاحبدل

صید گوهر

دل بریدم از همه عالم شدم شیدای تو

تا که دل بستم به چشم و قامت رعنای تو

ای بسا ساحل نشینان جان به کف بگذاشتند

بهر صید گوهری از دامن دریای تو

هر صباحی می رسد از نو غمی "یاس سفید"

تا گذارم یک غم نو بر سر غم های تو

در خراسان چشم بر راه تو دارم روز و شب

آمدی شاید شوم پر پر چو گل در پای تو

دوست دارم رو کنم این عشق پنهان تو را

تا که نزد عالم و آدم شوم رسوای تو

حیف از عمری که از کف رفت بی تو سرو من

بوده ام محروم ار سرو قد و بالا تو

همتی کن جان بگیر و در عوض بنمای رخ

بر سر بازار طوسم بهر این سودای تو

رفته از دستم به عشق جان گدازت زنده ام

گوشه ی چشمی، بگردم نرگس شهلای تو

از قضا روزی "رها"ی تو صدایت را شنید

آرزو دارم ببینم ماه من سیمای تو

علی میرزائی"رها"