فزون ز هفتادم
دوستانم فزون ز هفتادم
با غزل های کهنه ام شادم
این غزل ها وهم جوانی ها
سر پیری نرفته از یادم
شمع سانم کنار پنجره ای
شعله لرزان و روی بر بادم
شعر من عاشقانه ی محض است
عاشقی بوده اصل و بنیادم
مکتب و انجمن ندیدم من
عشق آمد فقط بامدادم
بوده ام چون گیاه خود رویی
باغبانی نکرده ارشادم
شعر هایم بروزتر گردید
پا در این انجمن چو بنهادم
هم مدیران و شاعران بودند
جملگی رهنما و استادم
در خراسان(رها) به یاد شماست
گر زدور و شمار افتادم
علی میرزائی