اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

عاشقت هستم

عاشقت هستم

نازنینم عاشقت هستم نه از روی هوس

رفت و آمد می کنی در جسم و جانم چون نفس

سوت و کور است ای امید زندگی غم خانه ام

غیر تو در خانه ی دل یاس خوش بو نیست کس

بی تو بودن های تو جانم به لب آورده است

در نبودت  خانه زندان است و دنیا هم قفس

همرهی با کاروانی در دیار دیگری

گاه گاهی بشنوم از دور آوای جرس

دست و پایم بسته ای با تار مویی نازنین

با نگاهی ،گوشه ی چشمی به فریادم برس

برگزیدم یک گل از گل های باغ زندگی

او امید زندگی باشد"رها" را ، او و بس

علی میرزائی"رها"  

نسیم صبحگاهی


نسیم صبحگاهی

شام تارم دیده ای از حال زار من مپرس

حال زارم دیده ای از روزگار من مپرس

یاد صهبای لبت در سینه ی سوزان من

آتشی افکنده کز صبر و قرارمن مپرس

تا تو رفتی ای نسیم صبحگاهی از برم

صبح من گردید شام از شام تار من مپرس

لب مرا خشکیده است از سوز آه آتشین

نازنینا از دل ناسازگار من مپرس

جان رسیدم بر لب آخر در بهار زندگی

آمد ایام خزانم از بهار من مپرس

اشک من جاری است از هجران چو سیلاب بهار

نازنین از چشم های اشکبار من مپرس

شکوه ها دارد (رها)از این همه بی داد ها

زاتش عشق ار بسوزم از شرار من مپرس

علی میرزائی(رها)