اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

سیزده بدر


سیزده به در

سال کهنه رفت با خون جگر

سال نو آمد و غم ها پشت ِسر

نحسی دنیا مگر طی می شود

رفتن یک روز با سیزده به در

با غم و درد پیاپی چون کنیم

سیصد و شصت و چهار روز دگر

عاشقی کن عاشقی کن عاشقی

تا که از دنیا تو باشی بی خبر

شرط،آن باشد دلت مثل (رها)

گنج غم باشد به جای گنج زر

علی میرزائی(رها) - مشهد –طوس 13/1/1395

صفای نیمه شب

صفای نیمه شب

درد هجران تو کردم مبتلای نیمه شب

لذت غم را بنازم در صفای نیمه شب

عاشق یک لا قبای دربدر را کی بود

سر پناهی بهتر از خلوت سرای نیمه شب

جز صدای رفت و آمد های آه سینه سوز

در شب هجران که باشد آشنای نیمه شب؟

در سکوت نیمه شب باشد دل خون مرا

ناله های مرغ شب شادی فزای نیمه شب

ثروتی دارم ز غم هایت به دل "یاس سفید"

ای بنازم ثروت دولت سرای نیمه شب

یک دل بیچاره با گنجی ز اشک و آه و غم

حاصل من شد "رها" از گریه های نیمه شب

علی میرزائی "رها"

فردای دل


فردای دل

عاشقان نالند از غم های نا پیدای دل

من ز رگبار غمت گردیده ام رسوای دل

شعله ی آهم اگرهر شب به گردون می رسد

خرمنی از آتشم در سینه باشد جای دل

کار دل از دست تو آخر به رسوایی کشد

درد و غم هایت نویسم روز و شب تا پای دل

نامه های عاشقانه جای پای اشک داشت

با خبر معشوق بود از اشک سیل آسای دل

با پیامک عاشقی ها فانتزی گردیده است

رو به ویرانی رود زین عاشقی دنیای دل

بیم آن دارم بماند خون من بر گردنت

گر که طوفانی شود ازموج غم دریای دل

عشق مه رویان به دل، بازی بود با آتشی،

کور می گردی ز دودش کی شود گرمای دل

اعتباری نیست امروزی به این دیوانه دل

ای "رها" داری چه امّیدی تو از فردای دل

علی میرزائی"رها"

ماه خوب رویان

ماه خوب رویان

نه تنها یاس خوشبوی سفیدی،یاسمن هستی

که فخر لاله زارانی نگینی در چمن هستی

سر از پا کی شناسم در خیالم تا تو را دارم

دلم خون است وقتی با رقیبان هم سخن هستی

تویی بر تارک قلبم نشان مهربانی ها

تو عین مهربانی ها،تو جانم در بدن هستی

نمی دانم چه رازی بود در آن قامت سروت

که در چشمم تو یاسی ،نرگسی،هم نسترن هستی

مرا آوردی از کنج قفس بیرون خودت اما

غزال وحشی من گر چه در دشت و دَمَن هستی

مرا دل بستگی ها یم به تو رسوای عالم کرد

دوای این دل خون و شفای درد من هستی

(رها) هر جا روی چون سایه دنبال تو می آید

تو ماه  ِخوب رویانی تو رشک انجمن هستی

علی میرزائی(رها)