اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

شعله ی آه


شعله ی آه
چشم تا بر تو و آن چشم پریوار افتاد
از نگاه تو نه یک تیر که رگبار افتاد

آن چه از جانب تو بر دل دیوانه رسید
آتشی بود نه یک بار که صد بار افتاد

شعله ی آه من از سینه به افلاک رسیتد
تا در آیینه ی دل کار به زنگار افتاد

زر خرید تو شدم خانه خرابم کردی
آخر از دست تو ام کار به بازار افتاد

قلب درمانده ی من تا که گرفتار تو شد
کار با "سی سی یو" و تخت و برانکار افتاد

باغبان تو مرا راند به خواری از باغ
پای من از چمن و سبزه و گلزار افتاد

برد از یاد مرا، مست، به بزم دگران
تا "رها"کار تو با شوله قلمکار افتاد
...................
بس پیامک ز تو آمد، همه قلابی بود
دست "ایرانسل" من رو شد و از کار افتاد

"تلگرام"تو هم "آن لین" و سخن با دگران
تا که کُنتاکتم از ارزش و هنجار افتاد

"چت" ِ من ،باز به "فیس"است و پیام از هکران
بهر تنظیم نتم کار به آچار افتاد

علی میرزائی(رها)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد